واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
نخست |
اول، آغاز |
معاصر |
هم دوره، هم عصر |
موجب |
سبب |
حکیمان |
دانشمندان |
مناجات |
نیایش، دعا |
مهر |
محبت، عشق |
دل پذیر |
دوست داشتنی |
تحسین |
آفرین گفتن |
خوار |
ذلیل، حقير |
||
گونه |
رخسار، چهره، صورت |
||
خدشه |
خراش، نقص و اشکال |
||
همدست |
دارای اتحاد، متحد، همراه |
||
وجد |
خوشی فراوان، شور و هیجان |
||
می بالم |
در این درس، رشد می کنم |
||
معارف |
جمع معرفت، دانش ها، علوم |
||
مهر بورزم |
علاقه ی فراوان داشته باشم |
||
هم نوا |
هم صدا، هم آواز، هماهنگ |
||
عالمانه |
با دانایی، مطابق با روش دانشمندان |
||
یگانه |
در این درس به معنی، متحد و یکپارچه |
||
معبود |
خداوند، آنچه مورد پرستش واقع می شود |
||
چشم انداز |
منظره، آنچه از آینده در نظر مجسم می شود |
||
فراتر |
جلوتر، پیش تر، اشاره به ارزشمندی زبان فارسی است |
||
لالایی |
ترانه و آوازی که مادران برای خواباندن کودکان می خوانند |
||
حکمت آمیز |
سخن اخلاقی که عمل به آن، سبب رستگاری می شود، پند |
||
همدلی |
یک دل بودن، آن که از نظر عاطفی با کسی هم فکری داشته باشد |